برو اول

چهار شعر از بدیرهان گوکچه

چهار شعر از بدیرهان گوکچه

مترجم :مجتبی ارس

زنخدان هایم

من با غصه ها عاشق شعر ها شدم
من با غصه ها خودم را بزرگ کردم
بچه که بودم زنخدانی داشتم
بزرگ که می شدم همه را به غصه فروختم

چه حاصل ؟



فرض کن
تورا هنگام شفق 
خیال کرده ام
فرض کن 
رویاهایم را بریده ای
چه حاصل؟
چه حاصل شب ها را کفن کنی
برای عشق بی سلام روزها
با خشمی آنی
همه چیز را بسوزانی وبگذری
چه حاصل؟
فرض کن بعد از این فراموشت کردم
فرض کن در ترانه ها نامت برده نشود
فرض کن شعرها یادت نکنند
ایل وتبار هم بگویند فراموشش کرد
من که دوستت دارم
تو دوست نداشته باشی
چه حاصل؟

رحمت


رحمت آسمان باشی اگر
مهم نیست برایم
ازبارانت تر نمی شوم
دردم از تو نیست
ازخودم است
در فصل تو گل نمی دهم


شعر ناتمام



شعری که برایت نوشته ام 
ناتمام خواهد ماند
کلماتم همه سر بر شانه خواهند ماند
عشقم را به تو قلم خواهد شنید
کاغذ هم نخواهد فهمید
معشوق عزیزم