برو اول

پنج شعر از چنگیز علی اوغلو

پنج شعر از چنگیز علی اوغلو

ترجمه :قادر دلاورنژاد (یاشار یاغیش)



در جنگ ها ...


گلوله ها 
گریبان پرچم هایمان را می درند 
ومادران 
نوزادانشان را 
در پاره های پرچم می پیچند

یک طرح



چشمانم را به تاریکی فرو بستم 
و باز گشودم 
در میان خواب ها 
به نور، به روشنایی 
دیدم کشتی هایی مدام می آیند 
با بادبان های سپیدشان در باد

سرنوشت


مصلوب چهارچوب پنجره ام 
درازنای راه از چشمانم آغاز می شود 
اوقات جوانی ام 
چون خوشه های یخ
آب می شوند
                  فرو 
                     می چکند
و در افقی دور
سرنوشتم بسان بیرقی سرخ می وزد

زندگی


درخت سیبی است
که در باران های پاییزی
شاخه هایش به پر و بالم می پیچند.
به هنگامه باران
ـ در هوای آفتابی ـ
توان نگریستنش را ندارم
که سیب های سرخش
یک رویشان می خندد و روی دیگرشان گریه می کند.

ترانه دور دست نیافتنی


در جنگلی
پایین تر از دهکده ای سبز
ترانه ای می زیست که از یاد همگان رفته بود.
گویا همین غروب دیروز
یا شاید قرنی پیش
کسی آن را خوانده و رفته باشد...
آن ترانه 
که بال هایی از باد داشت 
مادیان آسمان ها بود و 
سایه چنار بزرگ سرزمینش
آن ترانه
عشق نخستینم بود 
که تنها با یک بار شنیدنش
چشمه ای زلال شدم
اما روزگارانم آزمود و 
عمر به امتحانم کشید
که در کنار سالیانش جا گذاشتم و رفتم... 
اکنون
گاهی در چشمان معشوقم
سوسویی می وزد
و آن ترانه دورِ دست نیافتنی
از آنجا قد می کشد.