9 سال قبل، سه شنبه, 15 اردیبهشت,1394
سه شعر از جان یوجل
برگردان از ترکی استانبولی :مجتبی ارس
این هم چنان عشقی است
پشتم
می رود ومی آید
نفس های خیس عریانت
ما نمی خوابیم که
زندگی هم نمی کنیم حتی
مسابقه می دهیم فقط
تا کداممان اول
مرگ را خواهد کشت؟!
عقده
زیباترین هایم در جهان
مرغان دریایی
چقدر بی جهت از شما ترسیده ام
آنجا در جزیره «کاشیک»
فرود آیید به رویم فرود آیید
بزنید مرا بزنید
با منقارهایتان که بوی عروس های دریایی می دهند
آه چه بی جهت از شما ترسیده ام
نمی دانم که
چون من
هم ماهی ام هم پرنده
اما هنوز نمی فهمم
چرا این همه جدا از شما نشسته ام
دلتنگت شدم
دلتنگت شدم
جدایی قلبم رانشئه می کند
مورمور می کند
آن چنان که...
اشتیاق تو
روحم را نشئه می کند
خیلی هم با هم نبوده ایم
اما ، تازه درمی یابم
حس بودنت
مدت هاست درونم را گرم کرده
نبودنت...
به یاد که می آورم
کار دیگر گذشته از تیر کشیدن دل
آرزو می کنم
آغازیدن صبح ها را با نوازش کردنت در خلاء
مدام
عصرها همه کار را کناری نهادن
وروبرو سخن گفتن با تو
معاشقه هایمان
قدم زدن هایمان
اشتیاق خواستنی ات
قهر کودکانه ات....
چه سرسخت بودی بادیگران
وقتی مرا مدافعه می کردی
وچه نرم بودی
وقتی با جفتی چشم باریک
خود را به نوازش های دستانم می سپردی
با این که رفتنت را هیچ نخواسته بودم
ناگزیریت را دیدن
واین را به تو نگفته
گفتن «دیگر برو»
«هرچه زودتر فراموشم کنی زودتر سعادتمند خواهی شد»
چه دشوار است
ندیدنت
وشاید در مواجهه مان
-سال ها بعد-
از تونگاهی غریبانه خواستن...
اقناع قلبم
که عشق تازه را قدغن کرده ام برایش...