8 سال قبل، جمعه, 14 آبان,1395
در ستایش میان مایگی
مجتبی ارس
جوایز ادبی چقدر مهمند؟جوایز جشنواره های هنری چطور ؟این جوایز فراتر از منافع مادی برای نویسنده وناشر یا هنرمند ،تضمینی برای ماندگاری آنها ومخلوقاتشان نیزهستند؟ آیا حضوراین برندگان در پانتئون خدایان ادب وهنر دلیل کافی برای پرستش آنان ازسوی مخاطبان است ؟ پرسشی همیشگی برای دلدادگان این عرصه ها که پاسخ های متفاوتی هم داشته .ولی ظاهرا به مرور به سوی پاسخی واحد پیش می رویم و مخاطبان دارند درخصوص بی اهمیتی این جوایز ،مراسم وفستیوال ها هم نظر می شوند .شاید حالا دیگر چنین جاهایی بیشتر بهانه ای برای گردهمایی وطرح آثار وخالقان آنهاست .
نوبل ادبیات 2016 به باب دیلن بزرگ رسید .بزرگ عرصه موسیقی فولک ،بلوز،راک ،کانتری و گاسپل آمریکا .خواننده ،آهنگساز،نوازنده ،شاعرو ترانه سرایی که با راک شروع کرد وسپس اشعار عاشقانه معمولی سبک راک اند رول را رنگی ادبی وروشنفکرانه زد.کارهایش سرود جشن های اجتماعی دهه 60 شد وآن قدر در اوج ماند تا 50 سال بعد به خاطر خلق بیانی تازه در ترانه سرایی کلاسیک آمریکا به نوبل ادبی برسد .
حتما واکنش های متفاوت ،متناقض ،غالبا شگفت زده و توام با عدم استقبال سرشناسان ادبی را در این خصوص خوانده اید . آنهایی که باورشان نمی شد ،دیلن به جای گرمی نوبل ادبیات برده است . جودی پیکو نویسنده آمریکایی به کنایه همین را گفت که آیا معنی این جایزه این است که من هم می توانم گرمی ببرم؟صلاح الدین احمد نویسنده عرب –آمریکایی هم نوشت که خدا می داند چند ترانه سرا به زبان های دیگر وجود دارند که در عرصه موسیقی کشورشان شاید جایگاه وتوانی بالاتر دارند.واقعا هم چرا نوبل به آنها نرسد ؟به نظر سوال خوبی است .تصور بفرمایید همین شهیارقنبری ،اردلان سرفراز ،بیژن ترقی و جنتی عطایی خودمان کم مضمون زیبا کوک کرده اند و زیبایی آفریده اند؟اینها چه کم از امثال دیلن دارند ؟گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟تازه از کجا معلوم که خودی ها لاله قرمز نباشند ؟حالا یعنی اینها هم لایق نوبل ادبی اند؟فکر می کنید چند شاعر دیگر با چنین مشخصاتی در هند و روسیه وسوریه وترکیه و...وجود دارند که می توان به این لیست افزود؟این نمونه های وطنی را هیچ از باب مزاح مثال نزدم .واقعیت این است که قدرت وسیطره سیاسی زبان انگلیسی است که باعث می شود آکادمی از خلق بیانی نو در سنت ترانه سرایی آمریکا به وجد آید ویکی از غیرمنتظره ترین انتخاب هایش را بکند .وگرنه چه کسی از توانمندی های یک تصنیف نویس ژاپنی یا ترانه سرای چینی و تحولات احتمالی که در سنت شعریشان ایجاد کرده اند خبر دارد؟
خبط وخطای آکادمی چون جوایز وفستیوال های دیگر کم نبوده .همین بس که یادمان بیندازیم در قرن گذشته تولستوی،جویس،ایبسن ،چخوف،پروست ،فوئنتس،بورخس،تواین وخیلی های دیگر مردند بی که نوبلی گرفته باشند .آن وقت همین پارسال جایزه را به سوتلانا آلکسی یوویچی دادند که 65 درصد روس ها هم نمی شناختندش.هرتا مولر ،لوکلزیو ،مودیانو ،مویان هم از انتخاب های همین سال ها بوده اند .به یاد می آوریدشان؟داریو فو را چطور؟آیا لباس نوبل به تن این نویسنده ها زار نمی زند؟البته وقتی در1953چرچیل نوبل ادبیات می برد واضح است که امثال آلفرید یلینک ،یاروسلاو سایفرت وهاری مارتینسون باید نوبل را ده تا ده تا ببرند.توماس ترانسترومر شاعر بزرگی است .البته یکی از همان هایی که وقتی آکادمی چند سال یک بار هوس می کند جایزه را به یک سوئدی بدهد ،قرعه اقبال به نامش افتاد و از آن مستفیض شد.ولی واقعا شاملوی خودمان ،ناظم حکمت ترک ها و آدونیس اعراب یک سرو گردن بالاتر از او نبوده اند؟
شاید تا خود صبح بتوان نوشت که چرا فلانی بله و بهمانی خیر .ولی واقعیت این است که جوایز ادبی و هنری و در راسشان هم نوبل واسکار وپولیتزر و کن وبوکر در نهایت برآیندی از آرای چند داور ومحصول سلیقه کسانی است که شاید قبولشان نداشته باشیم و در صورت تعویض ترکیبشان برندگان نیز تغییر خواهند کرد .دراصل مشکل از ماست که آنها را مانند وحی منزل زیادی جدی می گیریم و تا اندکی توقعاتمان را برآورده نکردند ،کهیر می زنیم و تب می کنیم .تازه اگر فشارها وملاحظات سیاسی را دراعطای آنها به کناری بگذاریم .چیزی که در مورد جایزه صلح نوبل چندبار به خلق کمدی هایی منجر شد.به خاطر بیاورید جایزه مشترک عرفات و شیمون پرز و اسحاق رابین را .مناخیم بگین اسرائیلی یا باراک اوباما را که ظاهرا فقط به خاطر جورج بوش نبودن جایزه گرفت . یعنی از بغض معاویه نه از حب علی .
حالا می توانیم همین را به جوایز کم اهمیت تر یا غیردموکراتیک تر نیز تعمیم دهیم .وهنگام انتخاب کتابی برای خواندن یا فیلم وتئاتری برای دیدن به جای رجوع به لیست جوایز دریافتی به مرورنویسی ونقدهای منتقدان موجهی که قبولشان داریم مراجعه کنیم.عمیقا باور دارم که دیگر کسب جام های زرین و فیل های مسین و آفتابه های رنگین چندان وجه تمایزی ایجاد نمی کند .چه بسیار نخل طلا بگیرانی که هو شدند واسکار نگیرانی که قدر دیدند وبر صدر قلب های هنردوستان نشستند .زمان همواره بستر مناسبی برای محک خوردن آثار بوده است .
واما مورد اخیر باب دیلن :راستش با کلاسی که حضرتشان برای آکادمی نوبل گذاشتند و افه ای که آمدند وتا چند روز محل ندادند وجواب تلفن مرحمت نفرمودند ،قدری دل منتقدان را خنک کردند .تا آکادمی باشد که چنین انتخابی نکند .ولی بالاخره زبان گشودند و از بند آمدن زبانشان از فرط هیجان و حیرت خبر دادند .البته که گذشتن از خیر 923179دلار آمریکا کار هر کسی نیست .
به نظرم دراین مورد جان کلام را ماریو وارگاس یوسا گفت .کسی که خود طعم نوبل را چشیده است .نویسنده پرویی انتخاب باب دیلن را حاصل سطحی گرایی رسانه ها وگروه های اجتماعی در سراسر جهان و رشد فرهنگ پوپولیستی در صحنه سیاست دانست و رخنه فرهنگ سرگرمی به آکادمی نوبل را عامل این اتفاق شمرد .
یوسا عملا به رواج میان مایگی اشاره کرده است .بلای عصر پست مدرن .زمان ومکانی که در آن سیب زمینی به راحتی لای میوه ها بر می خورد .وهرکسی با اندک معلوماتی که از فلان روزنامه وبهمان کانال تلگرامی و بیسار وبلاگ دلنوشته جوان دلشکسته، گرد آورده -آن هم با نوک زدن نه خواندن عمیق –یابو برش می دارد که این منم طاووس علییین شده .خود را علامه دهر می داند و در رسانه خود ساخته اش می خواند .زمانه ای که خزف به سهولت قدر صدف می شکند .متوسط الحال ها نفس فرهیختگان را می گیرند .پرحرف ها و معرکه گیران ،جای پرمغزها و گوشه گیران جلوس می کنند .
زمانه ای که همه می پندارند با اندک تلاشی وچهارتا کتاب خریدن ودوتا کلاس رفتن ،بی اعتنا به خمیرمایه و استعداد و چیزی به نام ژنتیک می توانند نابغه شوند .حداقل تولستوی و موتسارت ومودیلیانی را در جیب بغل بگذارند .زمانه آنان که با خرخوانی لایق عنوان تیزهوشی می شوند و عجبا که بهره هوشی به وراثت رسیده خود را ده ها رقم جابجا می کنند !!!
زمانه ای که سازندگان بلاک باسترها ،اسکری مووی های درجه 2،فیلم های صرفا حادثه ای و تخیلی و آثاری که در آنها نه از رنج انسان آیتی است نه از سرخوشی هایش امارتی ،ژست های ناب برگمانی و برسونی و آنتونیونی ای به خود می گیرند .
زمانه ای که در آن جوانکان 20 ساله با برورویی داشته ونداشته ،با وجه مشترک صدای حتما حتما تودماغی وناله ای ممتد وحاکی از ننه مردگی و زرتی قمصور از شکست مهیب در عشق عظیم 16 سالگی ،که شیوه خواندنشان تلاش آدمی را در خلال اجابت مزاج تداعی می کند ،مدعی عنوان سلطان پاپ ایران می شوند .
در چنین زمانه ای است که تک وتوک بازماندگان برجسته ادبیات جدی ،مثل آدونیس ،میلان کوندرا ،جویس کرول اوتس ،ایشی گورو ،موراکامی و... کناری می ایستند ونوبل گرفتن باب دیلن را نظاره می کنند .
دیلن کبیراصلا آدم میان مایه ای نیست ولی دادن نوبل ادبیات به وی در ستایش میان مایگی است .